یک...دو...سه...حرکت...دوباره شهرزاد است و هزار و یک قصه گفته و ناگفته اش... راوی زندگی شهرزاد و قباد است آجرهایش، غم و شادی از روز اول تا ثانیه آخر...ب ه یاد می آوری صدای ملتمسانه قباد... سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟! و نوای حزن انگیز شهرزاد است که چنگ می زند بر روح... دیر شده، برای ثابت کردن خیلی خیلی دیر شده… حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار... با خود می اندیشی آخرین سکانس را در حُجره تنهایی فرهاد با صدای خزن انگیز محسن چاووشی هم خوانی کردی...و این بار نوبه قباد بود که درد جدایی را درک کند... همان چیزی که خود سبب شد برای فرهاد و شهرزاد... انگاری از خانه هاشم خان در کوچه و پَس کوچه های پامنار پرتاب شده ای به خانه بَختی که در ابتدا آرزوی شهرزاد نبود و حال نقطه پایانش را گوش می سپاری... خانه موزه استاد معین و استاد امیر جاهد نامش است و نشانش پَسِ کوچه های شرقی این شهر پر برزن... امروزه روز محفل هنر است و فرهنگ، همچون شیوه صاحبانش به عَهدِ دیر... استاد معین وارث واژه ها... پدر لغت نامه ایران بعد از دهخدا، اولین فارغالتحصیل در مقطع دکتری غیرپزشکی در رشته ادبیات و زبان پارسی در ایران... وقتی کودک درونت شیطنت می کند و لی لی کنان کاشی ها را طی می کنی در سرای همسایه صدای تصنیف هزاردستان از درز پنجره ها به گوش می رسد و تو نمیدانی ذرات صدا از بیرون سرازیر می شود یا درون بَس که واضح است و شفاف... انگار به دهه ۶۰ رفتی و منتظر آغاز فیلم هزار دستان... با ورودت به یکی از اتاق ها صدا نزدیک تر و مردی ظاهر می شود... با دقت که بنگری متوجه خواهی شد مهمان هنر انگشتانِ موسیقی دان بزرگِ معاصر استاد امیر جاهد شده ای... با صدای زنگ بر میخیزد و به سمت در می رود... پشت در مهمان عزیزی، همسایه کنار دستی آمده است... دختر و داماد عزیزش استاد معین... چه بزمی شود هم نشینی با اهل هنر و ادب در این سرای پُر کَسی