تهران است و شگفتانه هایش و شما که نمی دانی در قدم بعدی دلبرانه هایش برایتان چه در چنته خواهد داشت ... خوب به نظرم بهتر است در گذر از کاشی هایش قدم ها را آهسته برداشت تا مبادا از دست برود دُر یا گوهری خوابیده در آغوشش...همچون منِ برزن که صبر را چاشنی تهرانگردی هایم کردم و این بار هم پاداش صبرم را با یافتن عمارتی با اُبهت در میانه شهر گرفتم...موزه بانک ملی ایران...مجذوب جلال و شکوه بی نظیرش خواهی شد که با الهام از بناهای هخامنشی تلفیقی از معماری باستان ایران و اروپا گشته...چشمانت بر شیران سنگی مقابل بنا و زنجیر میانشان که می اُفتد پِنداری نه از سنگ بلکه حین غُرش اند و خروشان، آخر آنها گویی نمایانگر حراست و حفاظت از اموال مشتریان هستند...عمارتی به جا مانده از عهد کلاه پهلوی ...خیالت اینگونه باشد که سرایی از دیار گذشته قدم به قدم همراه بانکی شده است شاید به قدمت آجرهایش و پرده نمایشی شده اند از ادوات و ابزارهای بانکداری بر پهنای تاریخ و هدایای کشورهای مختلف...بلکه از عهد هخامنش یا زمانه ساسانی...در پرده دیگری از اجرا شاید آثار بی همتا از هنر، بلکه تمثیل مدیران کل سابق بانک را نظاره گر باشی...در ایپزودی دیگر احتمالا تیله چشمانت همراه روایت دستگاه های چاپ اسکناس، سکه، عکس و ترازوهای ریز و درشت می شود و در پایان سانس در سالن میانی موزه بی شک برای چند لحظه کوتاه هم که شده از حرکت خواهی ایستاد تا شاهد تلالو نور آفتاب باشی که از درز نورگیرهایش سعی دارد خود را وارد بنا کند و از سقف بلندش عبور کند...بیا تا در این وادی همراه این بنای قصه گو همپا شوی با تاریخ و سیر تحول بانکداری بانک ملی از تاسیس آن تا به امروز...