فکر انتقال پایتخت از تبریز به قزوین را شاه اسماعیل در سر می پروراند اما اجل مهلتش نداد. پس از او، فرزندش طهماسب با عنوان رسمی طهماسب اول، بر تخت پادشاهی صفویان تکیه می زند تا رقم زند آنچه امروز در دل اوراق تاریخ نهفته است. تبریز در آغاز سلطنتش اوضاع آشفته ای داشت؛ از تهدیدات عثمانی گرفته تا کدخدایان محلی که قدرتشان بالاتر از شاه بود! از سویی قزوین بر سر راه ارتباطی میان شرق و غرب، شمال و جنوب قرار داشت، از قزوین آسانتر می شد شرق کشور را که صحنه ترکتازی ازبکان بود، زیرنظر داشت.
قزوین در حدود 500 سال پیش، مقر زمستانی یا قشلاق شاه طهماسب اول بود. هربار که در قزوین بود، خبر خوش فتحی به او می رسید. این بود که این شهر را برخود مبارک دانست و تصمیم گرفت کار ناتمام پدر را تمام کند؛ انتقال پایتخت از تبریز به قزوین!
قدم اول وی، خرید زمینهای زنگی آباد از میرزا شرف جهان، خوشنویس و سیاستمدار قزوینی آن روزگار بود تا شهری بنا کند و به یمن نام امام ششم شیعیان، مزین کند به نام جعفرآباد و دولتخانه ای نیز در آن ساخت که در زمان خودش هفت در داشت. امروزه از آن درها تنها یکی باقی مانده است؛ سردر عالی قاپو.
در زبان ترکی، «عالی» یا «آلا» به معنای رنگین و قاپو یعنی در. این در احتمالا ورودی اصلی به دولتخانه قزوین بوده است. بعدها و در دوره شاه عباس اول، تغییراتی در آن ایجاد می شود؛ از جمله کتیبه ای به خط ثلث اثر علیرضا عباسی، نقاش و خوشنویس دربار صفوی در قسمت بالای در دیده می شود. شاردن، در سفرنامه اش نوشته است که در همین زمان، کتیبه دیگری روی سردر نصب شده بود که بیت زیر روی آن دیده میشد:
گشاده باد به دولت همیشه این درگاه
به حق اشهد ان لا اله الا الله
بالای کتیبه، پنجرهای از کاشی معرق نیز وجود دارد.
از زمان رضاشاه پهلوی مجموعه دولتخانه جایگاه استقرار نیروهای پلیس بود و به همین دلیل عنوان شهربانی بالای سردر نقش بسته است.
سردر عالی قاپو، راوی خاموش قصه های واقعی تاریخ شهر قزوین است، از زمان ورود شاه تهماسب به دولتخانه جدید و اعلام رسمی پایتخت شدن قزوین، تا خبر دفع شورش القاص میرزا (برادر شاه) و آمدنش به قزوین برای اظهار ندامت و طلب بخشش، درگیری میان مدعیان سلطنت بعد از مرگ شاه طهماسب اول، کشته شدن حیدرمیرزا در حرم شاهی، ورود شاه اسماعیل دوم به دولتخانه و تاجگذاری اش، کشتن شاهزادگانی که تهدیدی برای سلطنت او به شمار میرفتند، آمدن نادرشاه به قزوین، تا زمان کشته شدن آغامحمدخان قاجار و مقاومت مردم شهر در برابر رحیم خان شقاقی، حبس شدن حاج سیاح و میرزا رضا کرمانی (قاتل ناصرالدین شاه) و صدها داستان دیگر.
کافیست خوب به صدای سکوتاش گوش کنی و آن وقت هر آنچه در دل دارد، بر تو آشکار میکند.
نویسنده مقاله مه سیما درگی